مردی فقیر و برخورد با امام حسن مجتبی (علیه السلام)

Basic RGB

داستان مرد فقیر و …

علامه ی مجلسی در بحارالأنوار می نویسد :

روزی مردی که آوازه‌ی بذل و بخشش‌های #امامحسنمجتبی علیه‌السلام را شنیده بود، به خدمت آن حضرت آمد و به آن حضرت عرض کرد: ای پسر امیرمؤمنان !

من تو را قسم می‌دهم به حق آن خدایی که نعمت های بسیاری را به شما عطا فرموده است ، و تو آن را به واسطه ی شفیع به درگاه او بدست نیاورده ای ، بلکه خدای متعال ، خود بر تو عطا کرده است ، به فریاد من برسید و مرا، از دست دشمنم نجات بدهید. زیرا من دشمنی دارم که بسیار ظالم و ستمکار است.

به طوری که نه بر اطفال رحم می‌کند و نه احترام پیران را نگاه می‌دارد. امام حسن علیه‌السلام، که تکیه داده بودند ، با شنیدن این سخن، راست نشستند و فرمود : بگو دشمن تو کیست ، تا من داد تو را از او بستانم؟! آن مرد پاسخ داد:

فقر و تهیدستی

امام حسن علیه‌السلام، با شنیدن این سخن مدتی سر به زیر انداختند و چیزی نفرمودند . سپس آن حضرت، سر را بلند کردند و خادم خود را خواست و به او فرمود :

هر مقدار پول پیش تو موجود است، حاضر کن.
خادم آن حضرت، پنج هزار درهم نزد آن حضرت، حاضر کرد. امام مجتبی علیه‌السلام، به خادم
خود فرمود:

آن پولها را به این مرد بده. سپس امام حسن علیه‌السلام، به آن مرد فرمود : به حق همین سوگند هایی که مرا به آن قسم دادی ، تو را سوگند می دهم که هرگاه این دشمن ستمگرت نزد تو آمد ، برای دادخواهی نزد من بیایی.

بحارالأنوار ، ج ۴۳ ، ص ۳۵۰

→ خواندن مطلب قبلی

شغل علماء و روحانیّت در قدیم چه بود !

خواندن مطلب بعدی ←

چند عمل ساده برای چند برابر کردن ثواب نماز!

نوشتن نظر شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *